پياز
دو روز پيش بود كه پياز آوردم توي هال كنار فسقل بچه خرد كنم . فسقل بچه امد كنارم و گفت : ازينا مي خوام . از ما انكار كه اين خوي نيست ، مي سوزي و از فسقل بچه اصرار كه : مي خوام مي خوام ، مي خوام بخورم ! كوتاه امدم ، چه لذتي مي برد فسقل بچه از گاز زدن پياز ، بعد هم مي گفت : خوردم ! تا عصر دهانش بوي پياز مي داد .
نویسنده :
مامان فسقل بچه
1:04